جدول جو
جدول جو

معنی بچه جیک - جستجوی لغت در جدول جو

بچه جیک(بَ چِ)
دهی از دهستان حومه بخش صومای ارومیه. سکنۀ آن 231 تن، آب از چشمه، محصول آن غلات و توتون. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چَ / چِ)
دهی است از دهستان حومه بخش سلماس شهرستان خوی که در 6 هزارگزی جنوب خاوری سلماس و 15 هزارگزی شمال شوسۀ سلماس به ارومیه در جلگه واقع است. ناحیه ای است دارای آب و هوای معتدل و 180 تن سکنه و آب آن از رود خانه زولا تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و حبوبات و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن ارابه رو است. از راه شاهپور در تابستان میتوان اتومبیل برد. (ازفرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بَ چَ / چِ / بَچْ چَ / چِ)
بسیاربچه. پربچه. ولود: امرأه مصبیه، زن بچه ناک. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(کَ چَ دَ / دِ)
آنچه بچه کند. که بچه کند.
لغت نامه دهخدا
(تَپْ پَ)
دهی از دهستان طاغنکوه است که در بخش فدیشۀ شهرستان نیشابور و در سی هزارگزی شمال باختری فدیشه واقعاست. کوهستانی و معتدل است و 196 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(یَ جی)
دهی از دهستان حومه بخش شاهپور شهرستان خوی. واقع در پنجهزار و پانصد گزی خاور شاهپور و دو هزار و پانصد گزی شمال شوسۀ شاهپور به ارومیه. جلگه، معتدل، مالاریائی، دارای 150 تن سکنه. آب آن از رود خانه زولا، محصول آنجا غلات و حبوبات - شغل اهالی آن زراعت و گله داری صنایع دستی جاجیم و لباس بافی است. راه آن ارابه روست و تابستان از راه ارابه رو شاهپورمیتوان اتومبیل برد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ یَ چَ مَ)
ده کوچکی از دهستان مزدقانچای بخش نوبران شهرستان ساوه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
دهی است جزء دهستان منجوان بخش خدا آفرین شهرستان تبریز. واقع در 12هزارگزی جنوب خداآفرین و 22هزارگزی راه شوسه اهر - کلیبر. آب آن از رود خانه محلی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا